سربداران
به قلم : سامان تاریخ نگارش: یک شنبه 13 مرداد 1392
سربداران يک سلسله کوچک محلی از متصوفان شيعه مذهب خراسان هستند که در اوايل قرن هشتم هجري/ چهاردهم ميلادی با کارگزاران مغول در افتادند و با تشکيل حکومتی محلی آخرين ضربه را بر فرمان روايی مغول در ايران وارد آوردند. کارگزاران مغول هر سال چند بار با خشونت و سنگ دلی مردم داغ ديده و غارت زده شهرها و روستاها را وادار به پرداخت ماليات و باج و خراج های هنگفت می کردند. در اين آشفته بازار ستم گری، ايرانيان جز زاهدان و مشايخ صوفيه پناهگاهی نداشتند. فرمانروايان مغول، حتی بيش از ترکان سلجوقی، به علمای مذهبی و بزرگان صوفيه اظهار ارادت می کردند. همين به مشايخ شيعه فرصت داد که از اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم هجري/ چهاردهم ميلادی از نفوذ معنوی خود برای انجام منظورهای سياسی و اجتماعی بهره جويند و علاوه بر تبليغ مذهب شيعه با تشکيل حکومت های شيعه مذهب روی آورند.
سربداران، درويشان شيعه مذهب سبزوار، که به روش فتيان يا جوانمردان می زيستند، در خراسان برای مبارزه با عمال ايلخانان قيام کردند. سادات مرعشی در مازندران حکومتی شيعی و اهل تصوف تشکيل دادند و دسته سوم، جانشينان شيخ صفيالدين اردبيلی در آذربايجان بساط ارشاد گستردند و عاقبت با تشکيل سلطنت صفوی به تشيع رسميت بخشيدند. سربداران سبزوار به سردستگی امينالدوله عبدالرزاق، که نسبش از جانب پدر به حسين بن علی (ع) و از طرف مادر به يحيی برمکی می رسيد و خود از کارگزاران ابوسعيد بهادر ايلخانی بود، قيام کردند. اينان هم قسم شده بودند که: " اگر توفيق يابيم رفع ظلم کنيم والا سرخود را بردار خواهيم کرد که ديگر تحمل ظلم نداريم." و به همين جهت به سربداران معروف شدند.
در اندک زمان، سربداران توجه و حمايت مردم اطراف را جلب کردند و به زودی توانستند بر لشگر بزرگی که فرمانروای مغول به جنگ ايشان فرستاده بود پيروز شوند. در اين جنگ سربداران به رهبری وجيهالدين مسعود، برادر امينالدوله عبدالرزاق، ظرف يک روز سپاه اميران ترک خراسان را که هفتاد هزار سوار و پياده بود درهم شکستند. تاريخ نگاران ايرانی اين روز را روز پيروزی ايرانيان بر صحرانشينان مغول و ترک خواندهاند. پس از اين پيروزی، مردم ناحيه بزرگی به سربداران پيوستند و قلمرو قدرت و حکومت آنان از دامغان تا سرخس و قوچان و کاشمر گسترش يافت. حکومت سربداران حدود پنجاه سال ادامه يافت. آخرين ايشان، خواجه علی مويد، به امير تيمور گورکان که حملات خود را به ايران آغاز کرده بود پيوست و به سال ۷۸۸ ه/ ۱۳۸۶ م در يکی از جنگ های امير تيمور کشته شد و سلسله سربداران منقرض گرديد. در قيام سربداران، که به رانده شدن مغول از سرزمينی وسيع منجر شد، روستائيان نقشی عمده داشتند و بی تشکيلات منظم توانستند در زمانی کوتاه دست حکمرانان مغول را از زندگی خود کوتاه کنند. قيام سربداران به ياری تبليغات وسيع شيخ حسن جوری، يکی از صوفيان شيعه مذهب فراهم آمد. گرچه سبزوار يکی از کانون های اصلی تشيع به شمار می رفت، مردم آن به حفظ سنت های ملی نيز شهرت داشتند. شيخ حسن جوری که خود شاگرد شيخ خليفه بود، با شيفتگی به تعليمات استاد، مردم را به سرکشی از فرمان گماشتگان مغول و همدستان ايشان يعنی مالکان و زمين داران بزرگ محلی دعوت می کرد. اما، چون نميتوانست به صراحت منظور خود را بگويد، از عبارات و اصطلاحات صوفيانه که رنگ مذهب تشيع داشت بهره می جست. در اين اوان، نه تنها در سبزوار بلکه در نواحی ديگر از جمله کاشان نيز انتظار ظهور قائم آل محمد، امام غايب عمقی روزافزون داشت. دسته ای از صوفيان نيز با تعلميات خود درباره ترک دنيا و بی اعتنايی به تجمل و لذت های دنيوی، در واقع به مبارزه با حريصان مال اندوز و جاه طلب می رفتند که با پيوستن به متجاوزان به مقام و ثروت رسيده بودند. در اين ميان، مردم محروم طبقات پائين، به خصوص روستائيان، از اين افکار استقبال می کردند، زيرا خشک سالی و هجوم ملخ به کشتزارهای آنان آسيب فراوان زده بود و سهميه گزافی که هر سال ماموران حکومت به زور می بردند آن ها را به تنگ دستی و سختی دچار کرده بود.
هنگامی که سربداران توانستند بر حاکم مغولی خراسان پيروز شوند حکومت مستقلی ترتيب دادند و سبزوار را مرکز خود ساختند. در همين هنگام برای به دست آوردن کتاب های شيعه با شيعيان جبل عامل در لبنان به مکاتبه پرداختند. به دعوت سران سربداران عده ای از شيعيان لبنان به ايران آمدند و نويسندگان شيعه کتاب های معتبری به نام امرای سربداری تاليف کردند و به ايران فرستادند. قيام سربداران با آن که جنبشی محلی بود و مدت زيادی دوام نيافت، اما در تاريخ ايران اهميتی خاص دارد، زيرا در پی اين قيام و با نيرو گرفتن از پيروزی های آن بود که در نقاط ديگر نيز مردم روستاها سرکشی آغاز کردند. استقرار دولت سادات در مازندران را بايد يکی از بارزترين پی آمدهای حکومت سربداران دانست. امرای سربداران در اداره حکومت با يکديگر اختلاف بسيار داشتند و بسياری از آنان با توطئه ياران خود را از پای درآمدند. با اين همه در مدت کوتاه حکومت ايشان، آبادانی بسيار صورت گرفت و خرابی های حمله مغول تا حد زيادی جبران شد. اميران سربدار در پی بهتر کردن زندگی روستائيان و طبقه محروم شهر بودند و به نوعی مساوات در تقسيم عوايد و ثروت عمومی اعتقاد داشتند.
________________________________________
کنكاشى درباره سربداران خراسان/
اسماعيل وفا يغمائي:
تاريخ را بايد كشف كرد و با نگاهى عارى از حب و بغض آن را مورد بررسى قرار داد و از آن تجربه آموخت. تاريخ و حوادث تاريخى را بايد با تمام زشتى ها و زيبائى ها و سايه روشن هاىش ديد . نباىد قطعاتى از آن را در معرض ديد قرار داد و قطعاتى از آن را پوشاند. در بسيارى موارد در بررسى تاريخ ايران حكايت اين چنين نيست. تاريخ يا آنچنان كه ما مي خواهيم و به قواره تمايلات ملى يا مذهبى ما كشف ميشود و يا از اساس اختراع مىشود . به عنوان نمونه مي توان از جنبشش سربداران خراسان در سالهاى736 ـ 788 هجري ، 1336 ـ 1386 ميلادي نام برد. اين جنبش البته جنبشى برخاسته از درون مردم و ضد ظلم بود ولى همراه با روشنى هاى اين جنبش سايه هاى آن را هم بايد نگريست و در معرض داورى قرار داد. نوشته زير كوششى در اين زمينه است و قضاوت به خوانندگان واگذار مىشود.
سلسله و دولت سربداران از انجا كه ريشه در شورشي مردمي بر عليه ظلم وستم بقاياي مغولان و فئودالهاي محلي دارد و نيزسران و رهبران آن نه از ميان شاهان و شاهزادگان بلكه از ميان مردم وپهلوانان و عياران بر خاستند بيشترازديگر سلسله هايي كه با آنان از نظر تاريخي همزمان بودند قابل تاكيد و تجربه اندوزيست .
درك دولت سربداران بدون درك شرايط تاريخي دوران آنان ممكن نيست .
شرايط تاريخى دوران پيدايش سربداران :
پس از مرگ ايلخان ابو سعيد در سال 736 هجري ، جنگ و ستيز بين دستجات مختلف وفئو دالهاي قدرتمند شروع شد و بازماندگان دولت مغولان چنانكه قبل از اين اشاره شد بيشتر بازيچه فئو دالهاي قدرتمند بودند . در كشاكش پس ازمرگ ابوسعيد سرانجام طوغاي تيمور خان از بازماندگان برادر چنگيز خان به عنوان ايلخان در خراسان و گرگان مستقر شد . در هنگام به قدرت رسيدن طوغاي تيمورخان ، در عراق عجم و آذربايجان وارمنستان ، چوپانيان حكومت ميكردند . در عراق عرب جلايريان ودر هرات و خراسان شرقي وافغانستان ملوك آل كرت فرمان ميراندند . در حوزه رود هامون ملكِ سيستان ، درفارس و اصفهان دولت آل اينجو ، در كرمان و يزد مظفريان ، در لرستان اتابكان لر، درجزيره هرمز و اطراف آن دولت بحري صاحبان هرمز و در گيلان و مازندران دست كم ده امير نشين مستقل و جود داشتند . در كنار اين دولت هاي ريز و درشت ، در هر گوشه اي اميران و مالكان خرد و كلان اعلام استقلال كرده و با تصرف شهري يا قلعه اي بساط خود را در آن گسترده بودند ، مجمع الانساب شبانكاره ‹فهرست جالبي از اين اميران خرده پا ارائه كرده است.
قيام و تاسيس سلسله سر بداران درقرن هشتم هجري ـ چهاردهم ميلادي ـ واقعه اي تاريخي واز نظر شماري از محققان مهم ترين نهضت آزادي بخش خاور ميانه است .
در حول و حوش نهضت سربداران ، آتش شورش ها و قيامهاي مازندران 750 هجري ، گيلان 772 هجري ،كرمان 775 هجري ، سمرقند و ناحيه رود زر افشان 767 هجري ، و اندكي بعد قيامهاي شيخ بدر الدين ، سماوي، بيور كلوجي در تركيه عثماني¨818 -821 هجري ، نهضت حروفيون درنيمه اول قرن پانزدهم ميلادي در ايران و آذربايجان و آسياي صغير ، وقيام مردم خوزستان در844 هجري زبانه كشيدند . اين قيامها مشابهت هاي فراواني با يكديگر داشتند كه از هر نظر قابل توجه و تاكيد است امابه طور خلاصه درباره نهضت و سلسله سربداران تاكيد بر اين نكات ضروري ست .
1 ـ آتش اين نهضت در زماني شعله ور شد كه قدرت متمركز مغولان از بين رفته بود و در عين حال ستم و خود كامگي وحشيانه باز ماندگان مغولان و فئودالهاي وابسته به آنان در تطاول به جان و مال و ناموس مردم ادامه داشت . آتش اين قيام بنا به روايت « مجمل فصيحي » ابتدا درقريه باشتين در حوالي سبزوار زبانه كشيد .
پنج ايلچي مغول در خانه دو برادر بنامهاي حسين و حسن حمزه فرود آمدند و از آنان شراب خواستند .ايلچيان چون از شراب مست شدند تقاضاي زن كردند و سرانجام از حسن و حسين حمزه خواستند زنان خود را در اختيار آنان بگذارند . حسن و حسين ديگر طاقت نياورده و شمشير كشيده و هر پنج ايلچي را كشتند و گفتند ما سر به دار ميدهيم و سر به ننگ نخواهيم داد .
قيام بر اثر اين حادثه شروع شد ولي واقعيت اين است كه خراسان از مدتها قبل آماده شورش بود و اين حادثه جرقه اوليه را زد و باعث شعله ور شدن آتش قيام گرديد. ظلم و ستم مغولان آنچنان در زمينه هاي مختلف و از جمله تجاوز به زنان گسترده بود كه رشيد الدين در« جامع التواريخ » از تجاوزات مكرر ماموران و ايلچيان مغول به زنان سخن ميگويد و از قول كدخداي يكي از دهات نقل ميكند كه پس از چند سال حتي يك فرزند حلال هم يافت نخواهد شد و فقط حرامزادگان دو رگه وجود خواهند داشت .
2 ـ در اين نهضت مردم ستمديده در آميخته با مالكان و فئودالهاي محلي به جان آمده از ستم پاي به ميدان گذاشتند ، جناح بندي درون نهضت سر بداران را در اين رابطه ميتوان درك كرد .
3 ـ نهضت سربداران مانند بسياري از نهضت هاي اين دوران رنگ مذهبي داشت و با عرفان و مقولات مربوط به دنياي صوفيان آميخته بود . سربداران از نظر ايدئولوژي شيعه بودند . ماجراي كربلا و اعتقاد به ظهور امام دوازدهم شيعه و رهائي از ظلم و ستم از اصلي ترين پايه هاي اعتقادي سربداران بود . در دوران سربداران مذهب حاكمان و فئودالها تسنن بود و مغولان مسلمان شده بجز الجايتو كه براي مدتي شيعه شد به تسنن اعتقاد داشتند . در نهضت سربداران خراسان تشييع و تسنن در برابر هم بمثابه مذهب حاكمان و مذهب محكومين صف آرائي كردند . دولت سربداران دولتي آميخته با مذهب بود و در آن قوانين فقه اسلامي ساري و جاري بود . تمايلات مساوات طلبانه و توجه به توده هاي فقير روستائي از ويژگيهاي دولت سربداران بود. در دوران آنان در بسياري از موارد وضع كشاورزان بهبود پيدا كرد وبخصوص سبزوار پايتخت سر بداران رونق ويژه اي يافت .
4 ـ نهضت سربداران در جنگ قدرت ميان جناحهاي تند رو و ميانه رو تاريخ خشن و خونيني دارد . از يازده امير سربدار ده تن از آنان به وضعي خشن و خونين و در جدال بر سر قدرت و تصفيه هاي دروني به قتل رسيدند . در اين رابطه كارنامه اين سلسله از ديگر سلسله ها خونين تر است . نهضت سربداران البته نهضتي مردمي بود و در بر شوريدن بر مغولان و خانها و حمايت از روستائيان قابل تامل و توجه است ولي در روزگار ما و با توجه به تجربه سنگين دوران حكومت مذهبي خميني ، در بررسي آن بايد از رمانتيزم و خوش بيني افراطي دوري كرد و زواياي خشن و خونين آنرا نيز ، چه در «جنگ قدرت » و چه در« آميختگي دين و دولت» و در «جاري كردن قوانين شرعي فقهي»و «كشتاربيرحمانه زنان بينواي تن فروش» و«حد زدن» و«رواج تفكر صوفيان آخوند مسلك» در نظر داشت . اين نهضت در عرصه نسبي گرائي تاريخي زواياي درخشاني دارد ولي به طور آرمانگرايانه و با تعريف روزگار ما از عدالت اجتماعي و آزادي داراي نقاط تاريك و ضعف هاي فراوان است .
5 ـ اديب و شاعر بزرگ سربداران ابن يمين فريومدي بود كه اشعار مردم گرايانه اوو انتساب او به سربداران نام و نشان سربداران را در تاريخ ادبيات ايران پر رنگ تر كرده است .ابن يمين شاعري توانا در شعر و ادب ، و نيز جنگاور بود ودر جنگ سربداران با ملوك كرت در سال 743 هجري ديوان اشعار او در ميدان جنگ مفقود شد . ابن يمين شعرهائي در مدح ملوك كرت ، سربداران و طغا تيموريان دارد ولي بيش از همه شاعر سربداران بود . ابن يمين ابتدا در خدمت خواجه علاالدين فريومدي وزير خراسان ـ مقتول در27 شعبان سال 742 هجري به دست سربداران ـ بود . ابن يمين شش سال نيز در دربار طغا تيمور خان مغول از زمره كاتبان و منشيان بود .او در سال 769 هجري، 1368 ميلادي در گذشت و در فريومد به خاك سپرده شد.
بيوگرافي حاكمان سربدار :
1 ـ خواجه عبدالرزاق باشتيني ، 736 -738 هجري . او فرزند يكي از مالكان ثروتمند قريه باشتين بود كه همراه با شروع شورش مردم عليه مغولان در راس شورش قرار گرفت . عبدالرزاق جواني متهور ، جذاب و زيبا رو و جنگاوري شجاع و داري نيروي جسمي بسياربود . او از سوي پدر و مادر نسب به امام دوم شيعيان حسين ابن علي و يحيي برمكي وزير مقتول هارون الرشيد ميرساند . عبد الرزاق قبل از اين ، مدت زماني از مامورين مالياتي سلطان ابو سعيد پادشاه مغول بود ولي چون شورش روستاييان را ديد جانب مردم را گرفت و به دليل محبوبيت و جنگاوري در راس جنبش سربداران قرار گرفت . عبدالرزاق در تاريخ دوازده ذيحجه سال 738 هجري به دست برادرش وجيه الدين مسعود به قتل رسيد . برخي از منابع علت قتل اورا تلاش براي تصاحب زني زيبا ـ دختر علاءالدين هندوي وزير ـ به جبر وزور، و دفاع وجيه الدين از ين زن نوشته اند . شماري از منابع علت قتل عبدالرزاق را جناح بندي درون جنبش سربداران و جدال جناح معتدل به رهبري وجيه الدين وجناح تند رو به رهبري عبدالرزاق ميدانند .
2 ـ امير وجيه الدين مسعود سربدار 738 ـ744 هجري . وجيه الدين مسعود پهلواني شجاع ، با سخاوت و جوانمرد بود . وجيه الدين براي استحكام بنيان سربداران دست ارادت به شيخ حسن جوري داد و او را رهبر معنوي ومقتدا ي سربداران گردانيد . دوران امير وجيه الدين دورا ن گسترش مرزهاي سربداران و شكست مغولان و پيروزيهاي درخشان بود مساحت سرزمين تحت سلطه سربداران در اين هنگام در خراسان طولي معادل پانصد و عرضي معادل دويست كيلومتر داشت. شكست نيروي سربداران از لشكريان ملك معزالدين حسين كرت ، پادشاه هرات و غرجستان و جبل ، و قتل شيخ حسن جوري در ميدان جنگ پيشرفت سربداران را متوقف كرد . اين جنگ در حقيقت جنگ يك دولت و حكومت شيعه با دولتي بود كه در تسنن تعصب تمام داشت . امير وجيه الدين مسعود سر بدار در سال 734 هجري به عزم فتح مازندران به لشكر كشي پرداخت ولي در مازندران عليرغم فتح آمل موفقيتي پيدا نكرد ودر اواخر ربيع الاول 745 هجري به دست ملك رستمدار از اميران محلي مازندران به قتل رسيد .دوران او دوران شدت گرفتن تضاد ميان جناح ميانه رو و جناح تند رو سربداران بود و اين تضاد بنا به نوشته برخي مورخان به تضاد ميان رهبر معنوي سربداران و رهبر سياسي آنان وجيه الدين مسعود كشيد . برخي از مورخان اشاره كرده اند كه شيخ حسن جوري رهبر تند رو و معنوي سربداران در ميدان جنگ به دستور امير وجيه الدين ترور شد و در جنگ قدرت جان خود را از دست داد .
3 ـ آقا محمد آي تيمور ، 745 -747 هجري . او غلامي بود كه به دليل دليري و شجاعت رشد كرده و پس از قتل وجيه الدين به عنوان امير سربداران بر مسند نشست . آي تيمور نماينده جناح معتدل سربداران بود و سرانجام بر اثر شورش درويشان تند رو جناح شيخ حسن جوري از تخت به زير كشيده شد و في المجلس به دست درويشان ازجمله مولانا حسن آهي به قتل رسيد .
4 ـ كلو اسفنديار، 747 -748 هجري . نوشته اند او از نمايندگان جناح تند رو و از زمره پيشه وران بود . دوران حكومت كلواسفنديار يكسال بيشتر به طول نيانجاميد و در كشاكش هاي دروني سر بداران سر انجام در تاريخ چهارم جمادي الثاني سال 748 هجري به قتل رسيد .
5 - خواجه شمس الدين ابن فضل الله ، 748 - 748 هجري . پنجمين امير سربداران به مدت هفت ماه حكومت كرد و در هراس از سرنوشت اميران قبلي پس از هفت ماه خود را خلع كرد و امارت را به خواجه شمس الدين علي از عوامل قتل كلو اسفنديار سپرد و جان به سلامت برد . او تنها رهبر سربداران است كه با دست شستن از قدرت جا ن به سلامت برد .خواجه شمس الدين فضل الله شعر ميسرود و از زمره اشعار اوست كه :
همي گدائي و رندي ز پادشاهي به/
دمي فراغت خاطر زهرچه خواهي به/
6 ـ خواجه شمس الدين علي، 748 - 753 هجري . او از نمايندگان جناح تند رو بود . نوشته اند در دوران او مردم به آسودگي زندگي كردند و حقوق آنان به عدالت رعايت ميشد . خواجه شمس الدين علي ساده زيست بود و به سادگي و بدون تشريفات با مردم حشر و نشر داشت و حتي با مرده شويان نيز نشست و برخاست ميكرد . او ضد تجمل بود و در رعايت مباني مذهب بسيارسختگير بود . شرابخواري و استعمال مواد مخدردر دوره او ممنوع بود . با فحشا به شيوه اي خشن و قساوت بارمقابله ميكرد و دولتشاه نوشته است در دوره او پانصد زن نگونبخت تن فروش را در چاه افكنده و كشتند . در باره خواجه شمس الدين علي اشاره شده كه دستگاه اطلاعات و جاسوسي عريض و طويلي ايجاد كرده بود و چنان رعبي از او در دلها ايجاد شده بود كه احضار شدگان توسط او وصيت نامه مينوشتند وبه مركز حكومت ميرفتند . در دوران خواجه شمس الدين علي قدرت نظامي سربداران اوج گرفت بطوريكه همسايگان سربداران از حمله به قلمرو سربداران وحشت داشتند . خواجه شمس الدين علي سر انجام به دست يكي از گماشتگان خود به نام پهلوان حيدر قصاب به قتل رسيد .
7 ـ خواجه يحيي كرابي 753 - 759 هجري . او از مقربان امير وجيه الدين مسعود سربدار و از نمايندگان جناح معتدل بود . خواجه يحيي پس از قتل خواجه شمس الدين ، به پهلوان حيدر قصاب مقام سپهسالاري بخشيد . خواجه يحيي داراي ذكاوت بسيار بود و سعي كرد روشي در پيش گيرد كه درويشان و پيروان جناح تند رو را جذب كند . بسياري از پيروان او خرقه پوش بودند و تعداد لشكريان مواجب بگير سربدار در دوره او به بيست و دو هزار نفر رسيد.در زمان او بقاياي حكومت مغولان در هم پيچيده شد وكشتار گسترده مغولان توسط سربداران در 16 ذيقعده سال 754 هجري مطابق با 13 دسامبر سال 1353 ميلادي بقاياي حكومت جانشينان هلاكو را در هم پيچيد . يحيي كرابي سرانجام در سوم جمادي 758 هجري به دست برادر زن خود به قتل رسيد .
8 ـ پهلوان حيدر قصاب ، 760 -761 هجري . او با كنار زدن ظهير الدين كرابي به امارت سربداران رسيد. دوران حكومت او يكسال طول كشيد و در هنگام محاصره اسفراين و جنگ باخواجه نصرالله باشتيني ـ فرزند وجيه الدين مسعود سر بدار ـ طي توطئه اي به قتل رسيد و سر بريده او را دور تا دور حصار شهر اسفراين چرخاندند .
9 ـ خواجه لطف الله باشتيني ، 761 - 762 هجري . پس از قتل پهلوان حيدر قصاب خواجه لطف الله فرزند وجيه الدين مسعود دومين امير سربداران را به امارت بر گزيدند و خواجه نصرالله و پهلوان حسن دامغاني به عنوان اتابكان و ياران خواجه لطف الله زمام حكومت را در دست گرفتند . كشاكش ميان بزرگان سربدار سرانجام به قتل خواجه لطف الله به دست پهلوان حسن دامغاني در ماه رجب سال 762 هجري انجاميد .
10 ـ پهلوان حسن دامغاني 762 - 766 هجري . دوران او دوران شدت گرفتن تضادهاي سربداران است . قيام عزيز مجدي كه درويشي تند رو از پيروان شيخ حسن جوري در مشهد بود ازنمونه هاي بارز اين تضادهاست . بالا گرفتن تضادها به ضعف بيشتر دولت سربدار انجاميد بطوريكه نواحي استر آباد ، بسطام و دامغان ، سمنان و فيروز كوه از دست سربداران خارج شد . در ادامه اين تضادها خواجه علي مويد با كمك درويش عزيز كه پس از شكست در اصفهان ساكن بود ، توانست پهلوان حسن دامغاني را شكست دهد . در سال766 هجري سرانجام به دستور خواجه علي مويد، سر پهلوان حسن دامغاني را بريدند و حكومت به خواجه علي مؤيد رسيد .
11 ـ خواجه علي مويد ، 766 - 788 هجري . خواجه علي درمذهب بسيارمتعصب و در اعتقاد به ظهور دوازدهمين امام شيعيان و پايان دوران ظلم و ستم جدي بود . در دوران خواجه علي مويد هر صبح و شام اسب زين كرده اي را از دروازه شهر بيرون مي بردند تا اگر دوازدهمين امام شيعيان ظهور كند بي مركب نماند . سادات و علما و آخوندها در روزگار او به امكانات فراوان دست يافتند وعالم نامدار شيعه شيخ شهيد مكي ، كتاب « لمعه دمشقيه » را بنام او تاليف كرد و براي او فرستاد.خواجه علي از نمايندگان جناح معتدل سربدار بود و در ادامه حكومت تصميم گرفت از شر درويش عزيز ومريدان تند رو او خلاص شود . خواجه علي سرانجام با كشتن درويش عزيز و كشتار مريدان و گرداندن سر بريده درويش در شهراين كار را انجام داد .
نوشته اند در دوران او بينوايان شهري از رفاه نسبي بر خوردار بودند با اين همه خواجه علي در وحشت از ترور هميشه در زير لباس زره بر تن داشت . در دوران او بازهم قلمرو سر بداران كوچك و كوچكتر شد . قيام يكي از پيروان درويش عزيز بنام درويش ركن الدين ، موجب سقوط سبزوار پايتخت سربداران شد . امير مويد ،براي پيروزي ، با دشمن سابق سربداران امير ولي متحد شد و درويش ركن الدين را از سبزوار راند . پس از شكست درويش ركن الدين ، تضاد ميان امير ولي و دولت سربداران شدت گرفت و خواجه علي مويد كه در آغازحكومت خود، دستور ميدادهر صبح و شام براي ظهور امام زمان و آغاز دوران عدالت اسب زين كرده اي را از دروازه شهر بيرون ببرند ، در پايان براي حفظ نظام و نجات از شكست ، از امير تيموريكي از اصلي ترين نابود كنندگان نهضت هاي مردم در آسياي ميانه و سمرقند ، كمك خواست . تيمور دعوت او را پذيرفت و به خراسان آمد و امير ولي را شكست داد و به سبزوار وارد گشت . علي مويد به استقبال تيمور رفت و خود را عبد و بنده او خواند . علي مويد از سال 783 هجري در دربار و در كنار تيمور و از زمره سپاهيان و همراهان او بود . مردم سبزوار در سال 785 هجري براي احياي دولت مستقل سربدارن قيامي به رهبري شخصي به نام شيخ داوود به راه انداختند . اين قيام سركوب شد و تيمور كشتار وحشتناكي را در سبزوار آغاز كرد . قريب دوهزار تن از قيام كنندگان را لاي ديوارها زنده به گل گرفتند و مدفون نمودند و دژهاي سبزوار را تماما ويران كردند . دولت سربداران با كشته شدن خواجه علي مويد در سال 788 هجري ، 1386 ميلادي در ركاب امير تيموردر خرم آباد لرستان پايان يافت . پس از آن تا زمان شاهرخ فرزند تيمور نشان چند شورش سربداران پيداست وپس از آن ديگر نشاني از آنان نمي يابيم . نقل از سايت ويكيپديا
برگرفته ازhttp://www.yadeyar.ir
.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: <-TagName- >
11:51