به قلم : سامان تاریخ نگارش: یک شنبه 13 مرداد 1392
*جهان به آن نیرزد که پریشان کنی دلی را.
* فرو رفتن در غم و اندوه هیچ کس را در دین مومن نمیسازد.
* کار نیکی که برای دیگران انجام میدهید، وظیفه نیست بلکه یک نوع لذت است که برای شما سلامتی و آرامش خاطر به ارمغان میآورد.
* بهترین زندگی برای کسانی است که نیک بیاندیشند و پارسایی را سرلوحه زندگی خود کنند.
*شریف ترین دلها، دلی است که اندیشه آزار کسان در آن نباشد.
*خوشبختی از آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد.
* هر عمل بزرگ از فکر بزرگ سرچشمه میگیرد.
* نیکی و سود خویش را در زیان دیگر کسان مخواه.
* آن چه را که میشنوید با عقل سلیم و منش پاک و روشن بسنجید و آن گاه بپذیرید.
* نیک میدانم که هیچ نیایشی نیست که از جان و دل برآید و بی پاسخ بماند.
* اگر میخواهی با خداوند یکی شوی، نگاهی به پیرامونت بینداز و به اندرون خود بنگر.
*زنندهترین حیواناتی که من تا کنون دیده ام چاپلوسانند، آنها از دوست داشتن سر در نمیآورند و فقط تقلید عاشق شدن را میکنند.
* تنهایی میتواند قابلهء زادن اندیشهای بزرگ باشد، اما جایی میتوانی به تنهاییت اطمینان کنی که اندیشهی نیک، در آنجا خانه ساخته باشد.
* همسایه ی خود را مانند خود دوست بدار، اما ابتدا خویش را دوست تر بدار چرا که انسانی که به خود احترام گذاشت، به خالق خویش احترام گذارده است.
* حسن بلند پروازی در آن است که انسان را پر جنب و جوش نگه میدارد، اما اگر این بلند پروازی باعث گردد که انسان از واقعیت های روزمره دور بماند، آن دیگر بلندپروازی نیست بلکه کوته نظری است.
* برای آدمی در زندگی، هیچ خیری بالاتر از پاکیزگی نیست. این پاکیزگی همان است که از قانون اهورمزدا به دست میآید، و پاکی و پاکیزگی قانون دین من است.
* خدای زرتشت بخشایشگر و پر جوشش است پس از کسی که میبخشد، نباید ترسید، تنها چیزی که باید از آن ترسید همان «ترس» است.

برچسبها: <-TagName-
><-TagName-
><-TagName-
>
11:7 
به قلم : سامان تاریخ نگارش: یک شنبه 13 مرداد 1392
نوشتن و پرداختن به شرح حال بزرگانی چون پیامبران در واقع کاری بس دشوار و سخت است و در این میان بحث در مورد اندیشه ها و عقاید این بزرگان کار را دشوارتر و پیچیده تر می کند.
آنچه مشخص است نگارش شرح حال و پرداختن به سیره ای برای اشو زرتشت دشوارتر و بلکه نا ممکن است. این دشواری به موجب کهنه بودن و قدمت زیادیست که زمان پیامبر داشته است و رویدادها و پیشامدهای زندگی این بزرگوار را همچون سایر بزرگان ایرانی دستخوش افسانه ها و عقاید بسیاری کرده، که گاه پژوهش در داستان راستین را به سوی خرافات و انحرافات سوق می دهد؛ تا بدانجا که برخی محققان و پژوهشگران وی را فردی افسانه ای و اسطوره ای پنداشته و معرفی کرده اند.
اما با این حال موجودیت این بزرگمرد با همین منابع و ماخذ اندک مسلم و بی خدشه و تردید است.
بزرگ ترین سندی که درباره ی اشو زرتشت همکنون در دست داریم گاثاها (گاث ها - گات ها) یا سرودهای نیایشی وی می باشد که با زبانی بسیار کهن گفته شده و از نوع گفتار، نام ها و آموزش ها و برپایی یک دگرگونی ژرف، در فکر و اندیشه ی دینی و اجتماعی آن زمانه آگاه می شویم.
بر پایه و بنیان همین سرودهاست که کم و بیش می توان سیمای فکری و اصلاحات و عقاید این آریایی اندیشمند را ترسیم کرد. هرچند که رویدادها و جزییات زندگی اش از نگاه روزشماری و سالشماری در پرده ی تاریکی و ابهام باقی مانده است.
در برخی از نوشته ها مطابق معمول سیمای پیامبر و زندگی وی را با رویدادهایی شگفت انگیز تذهیب کرده اند.
اشو زرتشت پیامبر اهورایی ایران زمین
سه روز مانده به زایش زرتشت، خانه ی پوروشسب را نور فراگرفته بود و از همه ی خانه نور می تافت. بزرگان ده گمان كردند كه ده آتش گرفته است. به هراس افتادند و گریز اختیار كردند، اما در بازگشت دریافتند كه به هیچ جای ده آتش نیفتاده است، بلكه در خانه ی پوروشسب مرد شكوهمندی زاده شده و این روشنی از فرّه ی ایزدی اوست.
بنابر روایت «وجركرد دینی» زایش اشو زرتشت در روز خورداد (روز ششم) ماه فروردین بوده است و او به هنگام تولد خندید.
بدان گه که صبح زمان دیمه داد زراتـشـــت فــرخ ز مادر بزاد
بخنـدید چون شد ز مادر جـــدا درخشان شد از خندۀ او سرا
عـجب ماند در کـار او بــاب او و زان خنـــده و خـوبی و آب او
به دل گفت کاین فرۀ ایزدیست جز این هر که از مادر آمد گریست
در مورد خاستگاه زرتشت و زندگی او نیز توافق نظری وجود ندارد.
در نوشته های دوران ساسانی، زرتشت اسپنتمان (سپیتامان) را از قبیله ی «مغ» می دانند که یکی از قبایل مادی بودند که در ماد کوچک (آتورپاتکان، آذربایجان) زندگی می کرده اند.
اشو زرتشت اسپنتمان در شهری به نام رغه، یا راگا یا ری (که البته هیچ گونه مدرکی برای اینکه رغه همان ری امروزی باشد در دست نیست، گرچه در اوستا دو بار از رغه یاد شده ولی از زایش پیامبر در آنجا سخنی به میان نیامده) در خانه ی پدرش در کنار رود «دَرجی» که به دریای چی چَست (ارومیه) می ریخت با چهره ای نورانی و با لبخند از مادرش دغدو زاده شد و چون نام خاندان پدرش اسپنتمان بود، او را زرتشت اسپنتمان نام نهادند.
در یسنا هات 19 فقره ی 18 از بودن ردان در ری زرتشتی نام می برد که مفهوم آن به خوبی معلوم نیست.
در متون پهلوی و تفسیر پهلوی، رغه را در آذرآبادگان (آذربایجان) می دانند، شاید رغه شهر مراغه کنونی باشد که خود آذربایجانی ها مَرَغه گویند
چون در نوشتارهای پهلوی از دو رغه یاد شده بعید نیست هر دو رغه در آذربایجان بوده یکی بزرگ و یکی کوچک. در این صورت ممکن است مرغه کوتاه شده ی «مه رغه» باشد یعنی رغه ی بزرگ در برابر رغه ی کوچک.
بسیاری از دانشمندان نیز زرتشت را از آذربایجان و حوالی رود ارس و مادرش را از رغه می دانند.
در فصل 20 بندهش فقره ی 32 و فصل 34 بندهش زرتشت را از حوالی رود دَرجه (درجی) در آذربایجان می نویسد.
نام پدرش پوروشسب و مادرش دوغدو بوده و سلسله ی نسب پیامبر در پشت چهل و پنجم به کیومرث می رسد که بنیانگذار سلسله ی پیشدادیان بوده
لفظ اشو که به معنی مقدس روحانی و راستی و درستی است و در اوستا زیاد آمده صفت یا عنوان پیامبر می باشد.
به طوری که در بیشتر جاهای اوستا آمده صفت اشو از جانب پروردگار به زرتشت اختصاص یافته و دیگر مقامی بالاتر از آن نیست.
درباره ی خاندان و تبار اشو زرتشت منابع و بن نوشت های پهلوی بسیاری وجود دارد که از پدران و چهارده نیای وی گفته شده است، اما در اوستا روشنی و آشکاری موجود نیست.
به موجب بخش سی و دو از کتاب بُن دَهِشن (بن دهیشن) که در آن از دودمان و نسب زرتشت یاد شده با چهارده پشت به منوچهر از شاهان نامی پیشدادیان می رسد، نهمین نیای زرتشت «سپی تامه» نام داشته و از همین روی است که این نام به گونه ی نام خانوادگی برای پیامبر باقی مانده و هفت بار در گات ها آمده است.
در مورد نام پدر زرتشت نیز در هوم یشت و یسنای نهم بند 13 از «دَئِوَدات» به عنوان پدر زرتشت یاد شده و در یشت پنجم موسوم به آبان یشت بند هجدهم نیز از او به همین نام که به معنی «دارنده ی اسب پیر» می باشد، یاد شده است.
پنجمین نیای زرتشت «چَخشنوش» است که در فروردین یشت بند 114 فرَوَشی پارسایی به نام «چاخشنی» ستوده شده است که چه بسا منظور همین کس باشد.
نام ششمین نیا نیز «پیترسپ» بوده است که خود پسر «ارج ذرشن» معرفی شده است.
«هردار» هشتمین و نام نهمین نیا «سپی تامه» می باشد که به عنوان نام خانوادگی زرتشت از گاث ها گرفته تا واپس ترین بخش های ادبی سنتی به فارسی شهرت و کاربرد داشته است.
«سپی تامه» پسر «ویدَ شت» و «ویدشت» پسر «نیازم» و این نیز پسر «ایریچ» یا «ایرج» است، «ایرج» پسر «دوراسروب» و «دوراسروب» پسر «منوچهر»(منوش چیثره) می باشد.
مادر زرتشت «دوغدو» نام داشته که در منابع پهلوی از او با نام «دوغذوا» یاد کرده اند، دوغدو به موجب بند دهم از فصل سی و دو بُندَهشن دختر «ف َراهیم رَوا» بوده و مادرش به موجب اشاره «زات سپرم»، «فرِنو» نام داشته است.
از همسر نخست پیامبر آگاهی چندانی در دست نیست، گویا پیش از مهاجرت و سفرهایش فوت شده باشد، همسر دیگر وی «هوُوی» دختر «فرَشوشتر» مشاور ویشتاسب شاه می باشد.
در مورد فرزندان اشو زرتشت در اوستا و چند متن پهلوی آمده است که زرتشت دارای شش فرزند بوده، سه پسر و سه دختر :
پسران به ترتیب «ایسَت واسترَ» و «اوروَتت نَرَ» و «هوَرچیثرَه» نام داشته اند.
سه دختر نیز «پئورو چیستا» و «فرنی» و «تریتی» نام داشته اند.
خود نام زرتشت گاه به معنی «دارنده ی شتر پیر» و گاه به معنی «ستاره ی زرین» و با تغییر در جز نخست نام، دارای معانی ای در همین حدود است.
در کتاب دساتیر، زرتشت را از سلسله ی «مه آبادیان» معرفی کرده که البته در اوستا و هیچیک از نامه های پهلوی و هیچیک از نوشته های باستانی سابقه ندارد، بنابر گفته های دساتیر سلسله ی مه آبادیان هزاران سال قبل از کیومرث سر سلسله ی پیشدادیان می باشند که تقریبا ده هزار سال قبل از میلاد بوده اند.
مه آباد در واقع از دو لفظ «مه» و «بود» به معنی روشن ضمیر است و به صورت «مها بودیان» یعنی روشن ضمیران بزرگ بوده که به مرور زمان «واو» بود به الف مبدل گشته و مهابادیان یا مه آبادیان شده است که اگر هم به اصطلاح امروزه مه آبادیان بگیریم به معنی آبادی بخشندگان بزرگ می شود که در اوستا نیز بارها از سوشیانس یا سیوشانس به معنی سودرسان بزرگ یاد شده که این لفظ برای وخشوران و روشن ضمیرانی اطلاق شده که از سلسله ی مه آبادیان باشند و از سلسله ی مه آبادیان سوشیانس های متعدد ظهور نموده اند تا آنکه اشو زرتشت کامل ترین سوشیانس پدیدار شده و آیین یکتا پرستی را تکمیل و در آن سلسله ختم کرده است.
زرتشت نیز در گاتاها خود را سوشیانس می خواند که به معنی سودرسان است و به کسانی اطلاق می شود که به جهان و جهانیان سود رسانند و باعث آسایش نوع بشر شوند.
اغلب پادشاهان دادگر و پهلوانان نامی که به ایران خدمت کرده اند و همچنین سربازان و دانشمندان بزرگ از سوشیانس ها شمرده شده اند.
در کتاب های دیگر نسب زرتشت را در پشت پانزدهم به منوچهر نسبت داده اند که منوچهر هم از نواده های ایرج پسر فریدون است، بنابراین نسب اشو زرتشت به فریدون می رسد.
از پانزده سالگی تا سی سالگی، دوران كمال اندیشه و فضل و پارسایی زرتشت بوده است و در این فاصله زمانی، اشاره كوتاهی به همسرگزینی او شده است.
«... تو خود بنگر ای اهورا، یاری کن مرا، همان یاری ای که دوستی از دوستش دریغ نمی کند ...»
گاثاها ۲ - ۴۶
زرتشت سپیتمان
داستان سنتی زندگی زرتشت، اشاره به سختی های او در پیدا کردن معتقدان به دینش در آذربایجان می کند که در پی آن، زرتشت به طرف شرق و به دربار «گشتاسپ» می رود و در آنجا موفق می شود پادشاه را به دین خود متمایل کند و از حمایت او بهره مند شود.
بنابه شهادت فردوسی بزرگ در شاهنامه، زرتشت خود به دربار آمد و پیامبری خویش را در حضور شاه رسما اعلام کرد :
به شاه جهان گفت پیغمبرم تو را سوی یزدان همی رهبرم
ز گوینده بپذیر به دین اوی بیــــاموز از راه و آیــیــن اوی
بیـــاموز آیــیــن دیـن بـهی بیدین نه خوب است شاهنشهی
بدخواهان توطئه كردند، شاه فریب بدخواهان را خورد و زردشت را به زندان افكند.
گشتاسب را اسب سیاهی بود شید نام، كه ناگهان فلج شد. گویی كه دست و پایش در شكمش فرو رفته بود. پزشكان دربار، در درمان او فرو ماندند. در زندان خبر به زردشت رسید و او به شاه اطلاع داد كه اگر او را از زندان آزاد سازند می تواند اسب را بهبود بخشد و برای این كار چهار شرط گذاشت: گشتاسب دین او را بپذیرد، اسفندیار حامی دین باشد، هوتوس همسر گشتاسب و مادر اسفندیار به دین بگرود و توطئه گران علیه زرتشت، رسوا و مجازات شوند.
گشتاسب شرایط را پذیرفت و زرتشت با نیایش به درگاه اورمزد اسب را شفا داد.
پادشاه کشور آیین زرتشت را که در نهاد آن منافع انسان و هدف های والای آن نهان بود پذیرفت.
البته چگونه پذیرفتن دین از طرف گشتاسب به درستی روشن نیست و شاید حقیقت همان اشاره ی بالا باشد.
در پی هدایت و رهنمودهای زرتشت در امور دولتی ساختن سازه های دینی و تاریخی بزرگ همچون گنبدان برآذران، آتشکده ی مهر برزین و امثال آن ساخته شدند و زمینه های دیگر آبادانی ها نیز به تدریج مهیا گشت.
زرتشت با دست خود در آتشکده ی مهربرزین درخت سروی کاشت و روی آن نوشت که گشتاسب دین بهی را پذیرفت، فردوسی بزرگ در این باره اشاره می کند که :
نبشتش بر این زاد سرو سهی که پذیرفت گوشتاسپ دین بهی
گوا کرد مر سرو آزاد را چنین گستراند خرد داد را
پادشاه کشور رسما اهل دربار، بزرگان و مقربان را دعوت کرد که سرو کاشمر این درخت مقدس به دست پیامبرکاشته شده را ببینند، رسم و راه او را پیش بگیرند و به دین بهی بگروند.
بگیرید یک سر ره زردهشت به سوی بت چین برارید پشت
سوی گنبد آذر آرید روی به فرمان پیغمبر راستگوی
زردشت در 77 سالگی درگذشت. وفات او در روز خور و دی ماه یعنی روز یازدهم ماه دی بود.
در روایت های دینی آمده است كه وی را «تور برادروش» یا «برادروریش» به قتل رساند.
زرتشت هدف انسان را تلاش دائمی برای غلبه ی کامل نیکی بر بدی می داند و تجلیات معنوی را به پرتو آتش تشبیه می کند.
نگرش آیین زرتشت به جهان هستی، پیروی و پیوستن به قانون اشا است. از دیدگاه او خداوند جهان را بر پایه ی هنجاری آفریده است كه بر پایه ی تمام هستی حكمفرماست. او این هنجار و نظم حساب شده را «اشا» می نامد.
استواری قانون «اشا» بر جهان هستی بازتاب اراده و خواست پروردگار بزرگ است. انسان باید خود را با این هنجار هماهنگ كند. راستی و درستی، مهر و فروتنی را در خود افزایش دهد. قانون اشا نیروی هماهنگ كننده ی جهان هستی است و هیچ پدیده ای از اتم تا كهكشان وجود ندارد كه بر پایه این هنجار هماهنگ استوار نباشد.
در دیدگاه زرتشت، خداوند انتقام جو، خشمگین و مجازات گر نمی باشد، بلکه سراسر داد و نیکیست.
گفتار معروف زرتشت «اندیشه ی نیک»، «کردار نیک» و «گفتار نیک» است که چون نیک بنگریم پایه و اساس تمام ایدئولوژی های جهان است.
همه پیش او دین پژوه آمدند وز آن پیر جادو ستوه آمدند
گرفتند از او سر به سر دین اوی جـهــان پـر شـد از آیـیـن اوی

برچسبها: <-TagName-
><-TagName-
><-TagName-
>
11:1 